۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

پدر بودن، آن هم در عنفوان جواني... يا «هيچ راهي بن‌بست نيست... چون هميشه مي‌توان راهي ساخت...»

مدت‌هاست نگرشم به زندگي از نگرشي خطي و پيوسته به نگرشي گسسته و دوره‌اي تغيير كرده است. تصور اينكه زماني خواهد رسيد كه زندگي‌ام در مسيري يكنواخت، رو به مطلوب سير خواهد كرد، ديگر برايم عجيب شده است. به وجود مراحل مختلف، گسسته و گاه كاملا متضاد در زندگي ايمان آورده‌ام؛ به اينكه اولا زندگي از راهي به راهي و از منزلي به منزلي در تغيير است. دوم اين كه هيچ منزلي ابدي و هيچ راهي هميشگي نيست و سوم اينكه در هر دوره‌اي بايد بهترين بود و تصورات دوره قبل و تخيلات دوره بعد را دور ريخته، به زندگي پرداخت. در اين نوشته قصد دارم داستاني كوتاه از روند سازگاري‌ام با اين دوره سخت بيان كنم. 
روند زندگي من بعد از آمدن‌مان به اصفهان، دوره جديدي را شروع كرده است:دوره‌ي خانه و خانواده و پر از فراز و نشيب ِ تجربيات جديد و تلخي و شيريني ِ اتفاقات غريب. سازگاري با اين دوره، گرچه از ابتدا مشرف به آغازش بودم، برايم سخت بود و سركش. دوره‌اي كه از همان ابتدا مي‌خواست مرا به زور تغيير دهد، عاداتم را دور بريزد و رفتارهاي جديدي را جايگزينش كند. دوران تحصيلاتم تمام شد، رستا در دوران سخت و عجيب زير يك سالگي است. ريحان مشغول به تحصيل است و عملا پنج روز هفته را در خانه نيست. او صبح زود مي‌رود و عصر برمي‌گردد و شب از خستگي زود مي‌خوابد تا صبح دوباره زود بيدار شود. تازه شرح بيداري‌هاي گاه و بيگاه شبانه بماند براي پستي ديگر كه رمق از هر دوي ما بريده! اوايل ترم، كه رستا از لحاظ تغذيه عمدتا وابسته به شيرمادر بود، ريحانه فداكارانه هر روز ظهر از دانشگاه به خانه برمي‌گشت و بعد دوباره براي رسيدن به كلاس بعدازظهر به دانشگاه مي‌رفت. يك رفت و آمد ساده از او حدود 2 ساعت وقت مي‌گرفت كه با حساب دو بار رفت و آمد در روز مي‌شد 4 ساعت اتوبوس‌نشيني براي ريحانه!
 من اين روزها كلا در خانه‌ام. زمان‌هايي كه رستا پيش مادربزرگش است (بيش از 50 درصد اوقات) اگر بتوانم كاري از شغل پاره‌وقتم (را كه قرار شده است يك روز از آن را در خانه انجام دهم) انجام مي‌دهم. زمان‌هايي هم هست كه من بايد رستا را بگيرم. جديدا روزهاي تعطيل را هم با ريحان نصف كرده‌ايم. يك ساعت و نيم با ريحان و يك ساعت و نيم با من. بچه را در اين سن نمي‌شود تنها گذاشت بايد مدام بالاي سرش بود و مواظبت كرد. انبوه كارهاي عقب‌مانده خانه هم بماند كه هيچ كدام وقت نمي‌كنيم.
روزهايي كه ريحان دانشگاه مي‌رود رستا بيشتر پيش من است. در چند هفته اخير سازگاري با اين نوع زندگي برايم سخت بود. شديدا در خودم بود. افسردگي گرفته بودم و به هر بهانه‌اي از كوره در مي‌رفتم. بودن با بچه‌اي هفت ماهه كه با ذوق و شوق همه چيز را مي‌خواهد تجربه كند، آنهم تويي كه عادت داري وقتت را به هزار كار مورد علاقه و عقب‌افتاده اختصاص دهي، مثل زندگي در زنداني‌ست كه در بهترين سال‌هاي جواني در آن مجبورت كنند سنگ بشكني و كوه بكني! روزها و ساعت‌ها به غايت سخت و غيرقابل تحمل مي‌گذشت. سرگرم كردن يك كودك بسيار سخت است. آن هم در شرايطي كه تازه چهاردست و پا راه افتاده باشد و از تجربه مكيدن هر چيزي حتي بخاري ابايي نداشته باشد. روزها با خودم كلنجار مي‌رفتم، گاه كه انبوه كارهاي عقب افتاده‌ام را به خاطر مي‌آوردم به حد گريه مي‌رسيدم. روزها را پشت سر هم خانه بودم و سكوت و اخم و ناسازگاري و افسردگي رفيقم شده بودند. مي‌دانستم كه نبايد تسليم شوم و مي‌دانستم كه بايد دستي در اين نوع زندگي ببرم و حال كه زندگي عزم به رام كردن من بسته بود، من دست به هدايت آن ببرم.
روزها گذشت و مي‌گذرد و من كم‌كم راه‌هايي را يافتم كه جز با جستجو و مثبت‌انديشي برايم حاصل نشد. اول شروع به برنامه‌ريزي براي ساعاتي كردم كه حتم داشتم زمان مال خودم است (مطالعه اين مقاله و كلا اين وبلاگ در اين راه بسيار كمكم كرد). روزهايي كه ريحان دانشگاه بود شد حدودا چهارساعت و نيم و روزهاي تعطيل كمي بيشتر. سعي كردم براي آنها برنامه‌ريزي دقيقي داشته باشم كه زمان هدر نرود. اين ساعات مختص كارهاي رسمي‌ام مي‌شد.
خب مانده بود ساعاتي كه با رستا تنها بودم. نوع استفاده از اين ساعات بستگي دارد به وضعيت رستا. اين ساعات به دو دسته تقسيم مي‌شوند:
اول، ساعات مخصوص رستا: وضعيت رستا در اين زمان‌ها دو حالت دارد. حالت اول (حدود 50% تمام ساعات با رستا بودن) مربوط به زماني است كه رستا خوشحال است و مي‌توان با او بازي كرد. بازي‌هايش هم به دو دسته بازي‌هاي صرفا سرگرم كننده و بازي‌هاي آموزشي تقسيم مي‌شود. بازي‌هاي صرفا سرگرم‌كننده‌اش مي‌تواند هرچيز سرگرم‌كننده‌اي باشد كه خدا را شكر در اين سن براي بچه بسيار فراوان است: از بازي با يك دستمال كاغذي و پاره‌پاره كردن آن گرفته تا «تاتا تاتا» كردن و حتي عروسك‌هاي (خداتومني) را به سقف كوبيدن. بازي‌هاي آموزشي رستا در اين سن شامل ديدن دو نوع فيلم آموزشي مي‌شود كه برايش تهيه كرده‌ايم. مجموعه فيلم اول با عنوان «Baby Einstein» براي افزايش خلاقيت كودك و مجموعه آموزشي دوم با عنوان «Your Baby Can Read» براي آموزش خواندن به كودكان. حالت دوم (خوشبختانه براي رستا حدود 5 درصد زمان‌ها) از ساعات نوع اول مربوط به زماني ‌مي‌شود كه رستا حوصله ندارد و بايد به هر ترتيبي شده با او ساخت. هيچ راهي هم ندارد جز خواب! كه اگر خوابش برد كه برد و اگر نبرد بايد بغلش كرد و انقدر گرداندش تا غر نزند.
دوم، ساعات غيرمخصوص رستا: اين ساعات تنها مربوط به زماني مي‌شود كه رستا خوشحال باشد و بتوان او را با يك سري كارهاي شخصي همراه كرد (حدود 45 درصد ساعات). براي اين كار برخي از فعاليت‌هايم را به اين ساعات انتقال داده‌ام و نيز برخي فعاليت‌هاي جديد را به زندگي روزمره‌ام اضافه كرده‌ام كه عبارتند از:
1- ورزش كردن: رستا از ديدن انجام اعمال ورزشي بسيار مشعوف مي‌شود و مي‌توان تا نيم ساعت او را يك جا نگه داشت. اين فعاليت براي ساعات اوليه روز عالي است.
2- كتاب خواندن: اين فعاليت را در دو حالت مي‌توان انجام داد؛ اول زماني كه رستا با خودش مشغول بازي باشد (كه البته خيلي كم اتفاق مي‌افتاد). دوم زمان كه رستا ساكت نشسته و من مي‌توانم با صداي بلند كتاب را براي او بخوانم تا او هم گوش دهد. در اين جور مواقع هر نوع كتابي را نمي‌توان خواند. اين نوع كتاب‌ها بايد دو ويژگي داشته باشند اولا چيز زياد مهمي در آن نوشته نشده باشد چرا كه نمي‌توان تمركز كرد و دوم اينكه اگر پاره و يا له شدند ناراحتي زيادي حاصل نشود. مخصوصا زماني كه كودك علاقه وافري به پاره كردن كاغذ داشته باشد.
3- موسيقي گوش دادن: هر نوع موسيقي را كه براي بچه بد نباشد مي‌توان در برنامه گنجاند كه موسيقي‌هاي فاخر ايراني براي اين كار بسيار مناسب هستند.
4- پياده‌روي: اين كار را تقريبا مي‌توان در هر زماني (به شرط مساعد بودن آب و هوا) انجام داد. هم ورزشي صورت گرفته و هم بچه كمي هواي تازه مي‌خورد.
5- گوش دادن به كتاب‌هاي صوتي: اين كار هم براي خود آدم مفيد است و هم در افزايش توانايي درك لغات به كودك كمك مي‌كند. گوش دادن به فايل‌هاي صوتي آموزش زبان هم جزو اين دسته محسوب مي‌شوند.
6- مرتب كردن خانه: همراه با كودكي كه فعالانه به هر سو مي‌رود، تفريح مفيدي خواهد بود. حتي در حد جمع و جور كردن اسباب‌بازي‌هاي خود كودك.
7- شعر خواندن: يكبار آنقدر برايش با صداي بلند حافظ خواندم كه هم عقده چند ماهه خودم اقناع شد و هم رستا نشسته خوابش برد.
اين‌هاي ليست كوچكي از كارهايي هست كه برخي را تا به حال توانسته‌ام در برنامه‌ام بگنجانم و در تلاش هستم بقيه را هم انجام دهم. اميدوارم بتوانم با نظرات شما كارهاي ديگري را به ليست فوق اضافه كنم تا بتوانم اين دوران جديد، خاص، شيرين و سخت زندگي‌ام را همراه با تجربه‌هاي نو، آموخته‌هاي مفيد و اندوخته‌هاي ارزشمند به اتمام رسانده و آن را به دوره بعدي بسپارم.
پ.ن:
1- خواندن مطالب (+ و + ) هم به صورت كلي بد نيست.




۱۰ نظر:

محسن گفت...

فوق العاده بود مهدي! نگرش جديدت هم به زندگي فوق العاده است. از خوندن اين سه تا جمله‌ي "اولا زندگي از راهي به راهي و از منزلي به منزلي در تغيير است. دوم اين كه هيچ منزلي ابدي و هيچ راهي هميشگي نيست و سوم اينكه در هر دوره‌اي بايد بهترين بود و تصورات دوره قبل و تخيلات دوره بعد را دور ريخته، به زندگي پرداخت" كلي كيف كردم. و اين كه با مثال‌هاي بعدي نشون دادي چطور اين نگرش رو عملا توي زندگي به كار بستي بيشتر كيف كردم. پيشنهادي هم ندارم الان، فعلا ذوق زده شدم:پي

حسن گفت...

عوضش 2 ساله دیگه رستا از اب و گل در اومده درس ریحان تموم شده تو هم یه سر و سامون گرفتی اونوقت میبینی که مسافرت و دنبال کارای شخصی رفتن چه حالی میده...
یه پیشنهاد دیگه هم دارم سعی کنین مهمون زیاد دعوت کنین تا توی بچه داری کمکتون کنن.اگه هم مثل دوران مجردی من پررو باشین میتونین هر شب خونه یکی تلپ بشین هم خستگیتون در میره هم چند ساعتی رستا رو واستون نگهداری میکنن.یه راه دیگه هم اینه که شیرین کاریهای بیشتری به رستا یاد بدین تا پدربزرگ و مادر بزرگش یه لحظه هم ولش نکنن...
و اما راه اصلی و مهمی که اگه بهش عمل کنی نونت تو روغنه....
کنیزک.بله کنیزک اشتباه نشنیدی.بر هر درد بی درمانی دواست .اگه میخوای نجات پیدا کنی این بهترین راهه.البته از ما نشنیدیها...

علی گفت...

عالی بود. هم نوشته ات و هم عزمت برای حل مشکلات زودگذر و هم رههای حل این مشکلات

آسمان گفت...

همه اومدند تعریف کردند. شاید دیگه نیازی نباشه واسه تعریف کردن.
توی این مدت پس از ازدواجم بحران‌های زیادی رو تجربه کردم. مشابه دوره‌هایی که تعریف کردین. منتها تفاوت من با شما این بود که خیلی بیشتر از این حرفهادر هر دوره درجا زدم. تا اینکه بالاخره از لجبازی با خودم دست برداشتم و همین راه حل‌هایی که گفتین یا حداقل مشابهش رو انتخاب کردم.
و همیشه هم به همین جمله فکر می‌کردم که "رفتن رسیدن است..." هرچند با قدم‌های کوتاه.
ما یا حداقل من هیچ وقت یاد نگرفتیم که زندگی فقط مطالعه و پیشرفت و درس و مشق نیست. همین دوره‌هایی که گفتین هم جز زندگیه. و کسی خوب زندگی می‌کنه که مهارت هر دوره رو خوب یاد بگیره.
پیش از این همیشه در برابر دیگران حس بزرگ‌تر بودن داشتم. می‌دیدم بچگی بقیه رو و از بابت دانستن چیزهایی از زندگی که در محدوده دانش اون‌ها نیست به خودم می‌بالیدم.
اما الان باید در مقابل شما سر فرود آورم که در بازی زندگی، گوی مهارتش را بسیار زود ربودید.
:)

ب.ا.م گفت...

سلام.
دو نمونه آلبوم منتشرشده از موسیقی ایرانی مخصوص بچه‌ها، که شاید البته برای کوچولوی شما زود باشه:
- این گوشه تا اون گوشه
http://www.ahangsara.com/product_info.php?products_id=4679
- لطف تمبک
قطعات لطف تمبک کوتاه‌ترن.
اگر خریدین و استفاده کردین، یه خبری بدین که نتیجه چی شد.
:)

farnoosh گفت...

سلام
من هم توی غربتم و کارهایی از این دست انجام داده ام. یک چیزی که باید اضافه کنم اینه که اگر براتون مقدوره سری به اسباب بازی فروشی بزنید تا اسباب بازی های زیر یک سال پیدا کنید یک چیزی که بچه خیلی بهش علاقه دارند این کنسول هایی است که یا روش دکمه هایی است برای موسیقی یا اینکه مثلا میتونه توپ بندازه و توش توپ حرکت کنه.کلی ذوق می کنند با این ها.
راستی فقط تا یک سالگی این طوری هستند و بعدش دیگه خودشون بازی میکنند.
اگر هم یک پرستار بگیرید که واقعا خوبه. از جهت اینکه با حوصله با بچه بازی می کنه و شما هم به کارهاتون میرسید.
یادتون باشه که نگهداری از یک بچه زیر دوسال واقعا واقعا کار سختیه.

معین گفت...

عالیه مهدی جان. خوشحالم که داری خوب از پسش برمیای. امیدوارم همین طور جدّی و در پی پیشرفت ادامه بدی. راستی منم خیلی از روزام 4:5 ساعت درس خوندنم میشه:)
یاد اون قسمت از اون مقاله ی دانشجو ام آی تیه افتادم که میگفت یکیو می شناخت بعد از بچه دار شدن تازه زمان مفیدش بیشتر هم شد:)

زهراق گفت...

اميدوارم والبته با شناختي كه از شما وريحان عزيزم دارم مطمئنم موفق خواهيد بود

شبنم گفت...

خسته نباشی پدر جوان
:)
امیدوارم و مطمئنم که شما از پس همه مشکلات برمیای و هم می تونی به تمام اهدافی که شخصا برای خودت داشتی برسی و هم می تونی فرزندی نمونه تربیت کنی

خبرنگار افتخاری نیویورک تایمز گفت...

آدمی مثل من با خوندن این پست به این نتیجه میرسه که خیلی هم کار زیادی نداره و خیلی راحت داره زندگی میکنه!
خیلی خوب بود. ممنون. این مدت یه عالمه درگیر کار و زندگی بوده‌ام و خسته، اما بعد خوندن این پست به خودم گفتم: پاشو خودتو لوس نکن! دس که به سیاه و سفید نمیزنی،همه ی زمان‌هاتم مال خودته، دیگه چی می‌خوای؟!
امیدوارم از این مرحله هم با موفقیت و شادی عبور کنین و خانواده ی سه نفره تون هر روز شادتر و موفق تر باشه:)