نميدونم اين پدربزرگها و مادربزرگها چه عشقي در سينه دارند كه اين جوري با نوهشون گرم ميگيرن و ساعتها باهاش بازي ميكنند. كاري كه منِ پدر نهايت 15 دقيقه بتونم با اشتياق و ذوق انجام بدم. پدر شدن مطمئنا تجربه بزرگ و منحصربهفردي براي هر كسي ميتونه باشه ولي فكر كنم پدربزرگ شدن به مراتب لذت بيشتري داشته باشه.
به قول يكي از دوستان پدربزرگ رستا، پدربزرگها و مادربزرگها به دو دليل نوههاشون رو بيشتر از همه چي دوست دارند:
اول اينكه نوه سود ِ دارايي حساب مي شه و سود هميشه شيرينتر از خود داراييه!
دوم اينكه نوه دشمن ِ دشمن آدمه! يه جورايي دشمن مشترك داره با آدم و اين يعني دوستي!
پ.ن:
1. اين پست تشكر كوچكي است از الطاف و زحمات بيدريغ پدربزرگ رستا كه انصافا مثل كوهي بزرگوارانه دست گل نوشكفته و كوچك ما رو ميگيره و لبخند رو بر لبهاش نقش ميبنده.
2. تشكر از مادربزرگش نياز به يك پست جداگانه و بسيار طولاني دارد!
۳ نظر:
ببین موهاش چه بلند شده خرگوش خانوم!
سلام
از اونجایی که من به باباجونم خیلی علاقمند بودم از همه لحاظ به بابا جونم رفتم! خُلقاً و خَلقاً! خصوصاً از لحاظ مو! D:
بابام میگه باباجون، تو رو از من بیشتر دوست داشته که کچل شدنش رو برای تو به ارث گذاشته! D:
ارادت
سلام مهدی جان
شما رو کاملا یادم هست. عکست هم که دیدم اون کنار با کوچولوی دوست داشتنی ت. خوبی؟ مبارک باشه از صدها جهت. ازدواج و بچه دار شدن و لابد فارغ التحصیلی و نجات از اون دانشگاه و ... خلاصه ما به اندازه چند سال مبارک باد عقبیم. خوشحالم از این ملاقات وبی... موفق باشی. کوچولوت رو گاز بگیر از طرف من که ما پدرا می دونیم چه کیفی داره و بس... به زودی لینکت رو می گذارم. الان باید برم آشپزخونه :)
ارسال یک نظر